در سالهای اخیر، مفهوم مرزگذاری شخصی توجه بسیاری را به خود جلب کرده و به ابزاری کلیدی برای ایجاد محدودیتهای سالم تبدیل شده است. شبکههای اجتماعی با سرعت چشمگیری پیامهایی در زمینه محافظت از آرامش درونی، نه گفتن بدون احساس گناه، و رها کردن موقعیتهای ناسالم را ترویج میکنند. این پیامها برای بسیاری، بهویژه افرادی که درگیر خشنودسازی دیگران یا نادیدهگرفتن نیازهای خود بودهاند، بسیار ارزشمند بودهاند.
اما همانطور که در مورد بسیاری از مفاهیم مفید دیگر نیز صدق میکند، آیا ممکن است در استفاده از مرزها نیز دچار افراط شویم؟ چه زمانی مرزگذاری به ابزاری برای کنترل یا اجتناب تبدیل میشود؟ مرز میان محدودیتگذاری سالم و استفاده ناسالم از زبان درمانگرایانه گاه بسیار نازک و مبهم است. آنچه با نیت مراقبت از خود آغاز میشود، ممکن است در عمل به دوریگزینی ناسالم و پنهانکاری منجر شود.
مرزها چیستند؟
مرزها چارچوبهایی هستند که در روابط و تعاملات خود تعیین میکنیم تا از ارزشهایمان محافظت کنیم، انرژی روانیمان را حفظ نماییم، و حدود شخصی خود را روشن سازیم. مرزها به دیگران نشان میدهند که ما در چه جایگاهی ایستادهایم و تا کجا آماده پیشرفتن هستیم. آنها شفافیت ایجاد میکنند، موجب احترام به خود میشوند و به دیگران نیز جهت احترام گذاشتن به ما کمک میکنند.
نکتهی مهم این است که مرزها باید معطوف به خود ما باشند: رفتار ما، تصمیمات ما، و حدودی که برای خود تعیین کردهایم؛ نه وسیلهای برای تغییر دادن رفتار دیگران.
نمونههایی از مرزهای سالم:
«نیاز دارم کمی زمان داشته باشم تا پیش از تصمیمگیری، خوب فکر کنم.»
«الان احساس عصبانیت دارم، بنابراین پنج دقیقه برای آرامشدن وقت میگیرم.»
«تو برای من اهمیت زیادی داری و دوست دارم ازت حمایت کنم، اما در حال حاضر احساس خستگی زیادی دارم و نمیتونم به شکل مؤثر در کنارت باشم.»
«من ساعت ۴ بعدازظهر کارم تموم میشه و بعد از اون به پیامهای کاری پاسخ نمیدم.»
در تمام این نمونهها، فرد بهروشنی موقعیت و نیاز خود را بیان میکند و به دیگران نیز کمک میکند تا انتظارات واقعبینانهای از او داشته باشند. هدف تغییر دیگران نیست، بلکه این پیام ساده است: «من در این نقطه ایستادهام و این انتخاب من است.»
زمانی که مرزها به اجتناب تبدیل میشوند
یکی از خطاهای رایج در مرزگذاری زمانی رخ میدهد که این حدود بهجای مراقبت از خود، تبدیل به راهی برای گریز از موقعیتهای دشوار یا احساسات ناخوشایند میشوند. مرز میان مراقبت و پرهیز از رویارویی بسیار نازک است. گاهی اوقات، خودمان و دیگران را متقاعد میکنیم که در حال مرزگذاری هستیم، در حالی که در واقع، از یک گفتوگوی دشوار یا تجربهای ناراحتکننده اجتناب میکنیم.
برای مثال، در یک رابطه، فرد ممکن است در میانهی یک اختلاف بگوید:
«الان تحریک شدم و نمیتونم در موردش صحبت کنم.»
در ظاهر، این جمله نشانهی خودمراقبتی است، اما اگر بهصورت مکرر برای قطع گفتوگوی چالشبرانگیز استفاده شود، بیشتر از آنکه مرز باشد، اجتناب است.
یا فرض کنید شما و همکارتان در مورد نحوهی اجرای یک پروژه اختلافنظر دارید. پس از تحویل پروژه، همکارتان ایمیلی میفرستد و درخواست جلسهای برای بررسی نقاط ضعف و بهبود عملکرد در آینده دارد. شما در پاسخ میگویید:
«باید از زمانم محافظت کنم؛ نمیخوام به مسائل گذشته برگردم و ترجیح میدم فقط روی آینده تمرکز کنم.»
در حالیکه این جمله ممکن است در ظاهر دفاع از زمان و انرژی شما بهنظر برسد، اما میتواند تلاشی برای پرهیز از گفتوگویی ناراحتکننده یا پذیرش اشتباهات باشد.
زمانی که مرزها به کنترل تبدیل میشوند
مرزگذاری میتواند احساس قدرت و اختیار ایجاد کند؛ اما اگر بدون آگاهی کافی باشد، بهراحتی میتواند به کنترلگری یا سلطهجویی تبدیل شود. یکی از نشانههای مرز سالم این است که به حفظ ارتباط کمک میکند، نه به قطع آن. مرزهای سالم راهی برای ادامهی رابطه نشان میدهند، نه برای پایاندادن به آن.
وقتی مرزها به ابزاری برای اعمال قدرت یا دستکاری دیگران تبدیل میشوند، ماهیت خود را از دست میدهند.
نمونههایی از مرزهای ناسالم با هدف کنترل:
- قطع کامل ارتباط یا ترک ناگهانی (Ghosting) بدون توضیح، با این توجیه که فرد مقابل از مرزهای شما عبور کرده است.
- استفاده از اصطلاحات درمانی مانند؛ «تحریک شدم»، «تروما»، یا «رفتار سمی» در موقعیتهایی که بهدرستی این مفاهیم را منعکس نمیکنند.
- استفاده از مرز بهعنوان تهدید برای تغییر رفتار دیگران، مثلاً:
«اگه همچنان با دوستات بیرون بری، باید درباره ادامهی این رابطه تجدیدنظر کنم.» - تعیین مرزهای جدید دربارهی موضوعاتی که قبلاً توافق شدهاند، مانند:
«اگه نمیتونی جمعهها مرخصی بگیری، باید هزینه مهدکودک رو بدی، چون من اون روز رو برای استراحت گذاشتم.»
البته زمینه همیشه اهمیت دارد. گاهی تعیین این نوع مرزها واقعاً لازم است. اما زمانی که هدف پنهانی از مرزگذاری، حفظ کنترل یا وادار کردن دیگران به تغییر رفتارشان باشد، این مرز دیگر سالم نیست و میتواند آسیبزا باشد.
چگونه مرزهای سالم تعیین کنیم؟
راهنماییهای زیر میتواند در شکلگیری و حفظ مرزهای سالم و کارآمد به شما کمک کند:
- نیت خود را بررسی کنید.
آیا این مرز را برای مراقبت از خود میگذارم یا برای وادار کردن دیگری به تغییر؟ - آیا این مرز به حفظ رابطه کمک میکند یا به قطع آن؟
مرز سالم باید راه ارتباط را باز نگه دارد، نه ببندد. - دلیل مرزگذاری را شفاف بیان کنید. توضیح دهید چرا این مرز برای شما اهمیت دارد.
- مرزها را از ابتدا و بهروشنی مشخص کنید .
این کار از سوءتفاهم جلوگیری میکند. - مهربان و انعطافپذیر باشید.
حتی اگر مرزهای شما واضح باشند، دیگران ممکن است ناخواسته از آن عبور کنند. بهجای واکنش شدید یا قطع رابطه، ببینید آیا فرد مقابل در حال تلاش برای درک و رعایت آن است یا نه.
جمعبندی
مرزگذاری یکی از ارکان بنیادین روابط سالم است. با این حال، اگر بدون خودآگاهی یا از سر نیتهای پنهان صورت گیرد، ممکن است به ابزاری برای اجتناب، کنترل یا دستکاری تبدیل شود.
مرزهای واقعی و سالم، بهروشنی نیازها و محدودیتهای ما را مشخص میکنند بیآنکه دیگران را مجبور به تغییر کنند. این مرزها به ایجاد احترام و ارتباط منجر میشوند، نه فاصله و سلطه.
با بازنگری صادقانه در نیتهای خود و تمرین گفتوگوی شفاف و مهربانانه، میتوانیم اطمینان یابیم که مرزهای ما در خدمت رشد روانی و بهبود کیفیت روابطمان خواهند بود.
نویسنده: Claudia Skowron
منبع: Psychology Today